معنی (درجمع) کیپ وچسبنده، تنگ، اشغال گوسفند در موقع , پوست کنی, معنی (درجمع) کیپ وچسبنده، تنگ، اشغال گوسفند در موقع پ پوست کنی, معنی (bc[ku) ld/ m]sfjbi، تj;، اayاg ;mstjb bc kmru , /msت ljd, معنی اصطلاح (درجمع) کیپ وچسبنده، تنگ، اشغال گوسفند در موقع , پوست کنی, معادل (درجمع) کیپ وچسبنده، تنگ، اشغال گوسفند در موقع , پوست کنی, (درجمع) کیپ وچسبنده، تنگ، اشغال گوسفند در موقع , پوست کنی چی میشه؟, (درجمع) کیپ وچسبنده، تنگ، اشغال گوسفند در موقع , پوست کنی یعنی چی؟, (درجمع) کیپ وچسبنده، تنگ، اشغال گوسفند در موقع , پوست کنی synonym, (درجمع) کیپ وچسبنده، تنگ، اشغال گوسفند در موقع , پوست کنی definition,